نتایج جستجو برای عبارت :

اگه بگن مردی همسرشو به خاطر نق نق کشت کاملا درکش میکنم!

خدایی چه زن چه مرد با هر نسبت و سنی بیاید شعور و فهم داشته باشیم و انقدر احمق و روانی نباشیم که وقتی می‌بینیم یکی واقعا خسته از مدرسه/دانشگاه/سرکار اومده شروع کنیم یک نفس نق زدن بذاریم حداقل کپه مرگشو بذاره یا حداقل حداقلش یکم نفس بکشه بعد شروع کنیم سرویس کردن مغزش و اگه رعایت نکردیم از اینکه یهو عصبی شه و تر بزنه بهمون ناراحت نشیم حالا هر خری که هستیم!
خلاصه‌ترش اینه که کاش تمرین کنم/کنیم وقتی پنجاه سالم شد مثل خرمگس گرامی بیشعور و عوضی نباش
#کلام_شهید
شهید احمد کاظمی:ما در مقابل شهدا مسولیت داریم،در قبال بچه هایی که میشناختیمشون.
تاریخ برای ما انان رو وصف نکرد،ما حسین خرازی رو با همه وجودمون درکش کردیم که یک بچه خدایی بود،شهید بروجردی رو با تمامی وجودمون درکش کردیم که نفس کشیدنش هم برای خدا بود،حسن باقری رو با تمامی وجود درکش کردیم که فدا شد برای خدا و هزار بار دیگر هم زنده شود همان خواهد بود.
اخلاص مهدی باکری رو ما با تمامی وجود درک کردیم،حمید و زین الدین و همت و همه اینا.
این ص
برو می درکش و پرسش بسوزانکه آدم می‌کند این جام یزدان
تو حیوانی کنی، حیوان به از توسگان جمله سر از انسانِ حیوان
عرق گیرد ز کشمش مرد عاشقچنان آبی که رقصاند خُم جان
تو زاهد بنده‌ی خشم و غروریزهی لاف گزاف صبر و ایمان
هزاری صدهزاری صورت از وهمیکی آن و یکی آن و یکی آن
میان چشم‌ها آن یک نجستیکه پیدا می‌کند دل را ز پنهان 
تو خون جستی و خون کردی و آتشو آتش شد جواب چوب قلیان
نه پند از حق شنیدی نی ز باطلتو را گویم: بیفتادی و پایان
سخن دوش از دهان مه چنین
امیدورام بتونم سالم و سلیم الصدر بارت بیارم.
نه ولی من چطور می تونم!
منی که هیچ وقت تکلیفم روشن نبود از شدت کور چشمی و کور دلی...
امیدوارم خدا سلیم الصدر بارت بیاره و بعد به عشقی کام دلت رو بگشاید که عشق بالا دستش فقط عشق خودش باشه که به ائنم برسوندت با این عشق ...
به عشق رسیدی درکش کنی ان شاءالله
عشق برات اتفاق بیافته ان شاءالله
اونقدر سلیم الصدر و دریا دل باشی که عشق بیاد سمتت و درکش کنی
و معشوق که عاشقت شده هم همینقدر و بلکه بیشتر سلیم الصدر و در
امیدورام بتونم سالم و سلیم الصدر بارت بیارم.
نه ولی من تنهایی چطور می تونم!
منی که خیلی جاها هنوز حب و بغض هام الهی نشده، هنوز...
امیدوارم خدا سلیم الصدر بارت بیاره و بعد به عشقی کام دلت رو بگشاید که عشق بالا دستش فقط عشق خودش باشه که به اونم برسوندت با این عشق ...
به عشق رسیدی درکش کنی ان شاءالله
عشق برات اتفاق بیافته ان شاءالله
اونقدر سلیم الصدر و دریا دل باشی که عشق بیاد سمتت و درکش کنی
و معشوقت که عاشقتم شده هم همینقدر و بلکه بیشتر سلیم الصدر و
+ ماشیسّو (맛있어)
_ یعنی چی؟
+ یعنی خوشمزه س! 
..
و در حالی که دارم نون و ماستمو در کنار همسر ایرانیم میخورم به افق خیره میشم و هی تو دلم فحشه که میدمااا....
..
چیه فک کردین رفتم کره؟! با کدوم پول؟! با کدوم وضع اقتصادی؟! اصلا کدوم پسر پیدا میشه که همسرشو ببره جایی که آرزوشو داره؟! همین نون و ماست هم تو ایران در آینده ای نه چندان دور به زور میتونیم با حقوق یه ماهمون بخریم... چالش آینده واسه پولداراس که آینده ای دارن... 
نمیدونم کدومتون پولدارین که دعوتتون
و اما بعد از سلام
آخرهفته خوب و پرانرژی بود خداروشکر
و هفته ای پرکار آغاز شد ولیکن  یکم خستم انشالله که حل بشه
دلم مثه یه شیشه بخار زده تو زمستون شده با این که هوا  گرررمه دنبال علتم امااااا0.
ولی فردا روز بزرگیه عرفه روز شناخت ای کاش بتونیم درکش کنیم 
حضرت ثارالله و درک کنیم خودم و میگم آدم بشیم
و اما تیتر زدم همیشگی ترین فقط به خاطر یه بیت اونم باشه حسن ختام  امشب با یه دعا         الهی العفو 
 
ای همیشگی ترین عشق  در حضور حضرت تو ....
 
یاعلی م
We lost each other just because of her boyfriend
هه واقعا متاسفم.
نه دلم میخواد و نه حوصلم میشه که رابطمونو درست کنم.حتی وقتی میدونم به قیمت تنهاییه خودمه.
ماجرا از اونجا شروع شد که به خاطر از دست دادن دوست پسرش بعد از سه ماه تمام غم هایی که خورده بود، رو هم جمع شد و یهو افسردگی شدید گرفت و دلش نخواست با هیچ کس در ارتباط باشه.بعد من خیلی ناراحت شدم یهو یه هفته هیچ حبری ازش نبود در صورتی که قبلش هر شب و هر لحظه باهم بودیم.و اینکه منم وابستش شده بودم.خب اولش درکش کردم گف
به کامک حسودی میکنم.زندگی خوبی داره که من دوس دارم میداشتم.من به خیلیا حسودی میکنم ولی اینکه به کامک حسودی میکنم اذیتم میکنه.البته اون از وضعیتش راضی نیست.که من درکش نمیکنم.بدیش اینجاست من حتی اینجاهم دوس ندارم راجع به خیلی چیزا حرف بزنم.انگاری نمیخوام هیچوقت چیزی ازشون بگم.حتی به یه غریبه.ولی فهمیدم ادم همیشه ناراضیه .مثلا همین کامک ، کلی بخاطر چیزای مسخره ناراحته، یا مثلا خودم.از خواهرم ناراحتم .نمیدونم چرا درکش نمیکنم.ولی خب دیگه هیچکار
من یه دختر بیست و پنج ساله هستم و مدتی هست که احساس میکنم کاملا از پدرم متنفرم. به طوری که واقعا زندگی کردن با اون در یک خونه برام غیر قابل تحمل شدهاز وقتی یادم میاد به خاطر وجود پدرم از همه چی محروم بودم. حتی وقتی پنج شش ساله بودم به خاطر بازی تو کوچه ازش کتک می‌خوردیم. با تسبیح اش . میزدمونو میآورد خونه. از وقتی یادم میاد با مادرم اختلاف داشت. یه آدم بد دل. که از هیچ تهمتی به زنش دریع نمیکنه .حتی به مادرم تهمت ارتباط با دامادمون رو میزد.
ادامه مط
خیلی شاکی بود
میگفت این برف وقت نشناس، شکوفه های گیلاسمو ازم گرفت، حالا باید یه سال دیگه وایسم تا ببینم درختم گیلاساش چه شکلی هستن!
درکش میکنم
آخه یه سالم تگرگ شکوفه های خرمالوی منو ازم گرفت
شکوفه های صورتیِ جوندارِ خرمالومو
همه رو ریخت رو زمین تو باغچه
تگرگِ وقت نشناس
داشتم فکر میکردم ارزشمندترین چیز بین آدما شاید «ارتباط کلامی امن» باشه. یه چیزی که به شدت خلأش حس میشه.
فقیری که میگه بچم مریضه، بین کلاهبردارای عوضی گمه.
پسری که میگه قصدم ازدواجه، بین هوس‌بازای عوضی گمه.
این «عوضی»ها همه به خاطر فقدان «ارتباط امن» کارشون پیش میره.
و اون «ساده»ها همه به خاطر فقدان «ارتباط امن» دارن به فنا میرن.
داشتم فکر میکردم یه جذابیت حیوونا برای من همینه؛ هیچکدومشون دروغ بلد نیستن. واسه همین تو برقراری ارتباط امن کامل
نوزادان با دید خیلی مبهم به دنیا می آیند. نوزادان نزدیک بین هستند. یک کودک ۱ ماهه ممکن است اشیا و افراد را زمانی شفاف تر ببیند که آنها در ۸ تا ۱۲اینچی قرار دارند. این به این معناست که نوزاد می تواند صورت شما را حین نگهداری شما از او ببیند و در واقع, ترجیح می دهد به شما نگاه کند تا اسباب بازی ها به خاطر اینکه نوزادان طبیعتا به صورت های انسانی کشش دارند. آنها همینطور اشیا با کانتراست بالا را ترجیح می دهند به خاطر اینکه دیدن آنها آسان تر است ( اگر
نمیدونم دقیقاً چه تاریخی بود اما فکر میکنم فصل پاییز بود. یکی از دوستان که اگر اسم بیارم یحتمل میشناسید حالشون رو به راه نبود ... با هم صحبت میکردیم در تلگرام ... میگفت امید من فقط به مرگ علت رو نمیگفت فقط میگفت امید من مرگ ... 
من نمیخوام این حرفو بزنم اما خیلی درکش میکنم ... چون  درحال حاضر امید من هم فقط مرگ 
آدم ها با مرگ از بین نمیرن فقط از این دنیا به دنیای دیگه میرند... پس  خیلیم سخت نباید باشه :)
به جایی رسیدم که جز خدا هیچکسو ندارم باهاش حرف بزنم پریشب بود فکر کنم گفتن شب آرزو هاست و خدا بی حساب میبخشه منم از خدا خواستم با آغوش باز منو بپذیره و برم پیشش. 
بحث فاز غم گرفتن و این صحبتا نیست بحث بریدنه!
وقتی از عالم و آدم ببری وقتی از خودت ببری وقتی خسته باشی فقط دلت میخواد بخوابی و هیچوقت بیدار نشی. نمیدونم چرا درکش سخته که یک نفر بخواد به زندگیش خاتمه بده چه نفعی داره بودنش؟ وقتی نه میتونه درمان شه نه میتونه زندگی کنه نه میتونه حتی قدمی
این خیلی تلخه که وقتی آدم غم داره کسی نیست که درکش کنه...
این خیلی تلخه که کسی رو نداشته باشی که بتونه تو رو شاد کنه...
این خیلی غم انگیزه که دیگه کسی رو نداشته باشی که چهارتا خط بنویسه و تو رو شاد کنه...
این خیلی بده که آدم ندونه غم و غصه هاش رو به چه کسی بگه؟
وقتی آدم دلتنگ و دلگیره باید چیکار کنه؟
 
میدانی دردناک ترین لحظه کجاست؟
آنجا که دست کشیده ای از دنیا..نشسته ای بی نبض هیچ احساسی..
و دلمرده تر از آنی که بخواهی.
آندم که میدانی دیگر ازین خانه، آمینی برای دل مرده ات نجوا نخواهد شد..
من کفر نمیگویم خدا ولی ای کاش سهم من ازین دل آه نداشت، بغض نداشت،نیش و کنایه نداشت،نفرین نداشت..آه نفرین نداشت.
دلت اگر برای دل بی پناهمان سوخت...هیچ!بگذریم!
 
+توی یکی از گروه همکاران عکس زوج میانسالی رو دیدم که انگار پنجاه و اندی سال داشتند..مرد همسرشو توی ب
یا باید اونقدر یکی شد یا فقط باز هم یکی شدن با تمام تفاوتها.. ( درسته گفتم "یا"  اما تفاوتی و نقطه مقابلشو نمیخوام بهش بپردازم پس فقط همینی که میگم مد نظره فعلا!) 
فرض کنید من آبی ام و تو زرد..     اگر یکی بشیم..  سبز خواهیم بود برای همیشه.   هیچکدام قرار نیست خود را عوض کنیم..  بلکه در کنار هم یک شخصیت احساسی و روانی جدیدی خودش شکل میگیره که میشه احساس مشترک.     حالادقیق این نباشه لا اقل خیلی به واقعیت موضوع نزدیکه و میشه راحت درکش کرد. 
تو را به جای همه کسانی که نشناخته‌ام دوست می دارمتو را به خاطر عطر نان گرمبرای برفی که آب می‌شود دوست می‌دارمتو را به جای همه کسانی که دوست نداشته‌ام دوست می‌دارمتو را به خاطر دوست داشتن دوست می‌دارمبرای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریختلبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می‌دارم
تو را به خاطر خاطره‌ها دوست می‌دارمبرای پشت کردن به آرزوهای محالبه خاطر نابودی توهم و خیال دوست می‌دارمتو را برای دوست داشتن دوست می‌دارمتو را به خاطر بوی لا
خدایا
هرچه گفتی هرچی دستور دادی قبول کردیم
هرچه کردی هرچی قسمت دونستی قبول کردیم
چه اونی که بعدا فهمیدیم چه اونی که هرگز درکش نکردیم
هرچه قضا و قدر بود هرچی زدی دم نزدیم 
سخت بود سختی کشیدیم
درد داشت دردشو کشیدیم
اما دیگه الان خسته ایم
بفهم..
یه بارم تو بفهم..
درست از لحظه‌ ای که دلم خواست یک وبلاگ باز کنم و بنویسم از دل نوشته هام و روز نوشته هام ، اونقدر دلزده و افسرده بودم که باز تصمیم به حذف همین وبلاگ هم گرفتم . تحقیقی که برای دانشگاه نوشته بودم به اتمام رسیده و فایل پی دی افش رو به همراه اسلاید ها و همه فایل‌ هاش به استاد ایمیل شده و منتظرم ببینم کی وقت ارایه میده که چهار نمره ارایه رو بگیرم . اما واقعا حال و حوصله این وضع زندگی رو ندارم . مدتیه که بیکار شدم و در خانه نشستم . 
امروز با یکی از دوستان
همه شان یا به خاطر بوفون رفته اند به یوونتوس،
یا به خاطر عظمت تاریخچه به یونایتد،
یا به خاطر جذابیت پروژه جاه طلبانه، به پاریسن ژرمن.
اخبار فوتبال را که دنبال می کنی عجیب است.
هیچ کس به خاطر پول به هیچ تیمی نمی رود مگر در لیگ چین و قطر!!!

پ.ن: صداقت غربی ها دارد دیوانه ام می کند.
چقدر خوب اند این غربی های قانون مدارِ اخلاق گرا.
ظاهرا اپل بعد از معرفی جدیدترین مدل ایرپاد، همچنان قصد دارد به رونمایی از دیگر مدل‌های این محصول محبوب ادامه دهد. طبق ادعای مینگ چی کو، تحلیلگر مشهور محصولات اپل، اپل بین سه‌ماهه چهارم ۲۰۱۹ و نخستین فصل ۲۰۲۰، از دو مدل جدید ایرپاد پرده‌برداری خواهد کرد. یکی از این مدل‌ها بار دیگر مشابه طراحی فعلی خواهد بود و به همین خاطر با برچسب قیمت مشابهی عرضه می‌شود، ولی در این میان یک مدل با طراحی کاملا جدید و البته قیمت بالاتر معرفی خواهد شد.
این تح
روی بنما و مرا گو که ز جان دل برگیرپیش شمع آتش پروانه به جان گو درگیر
در لب تشنه ما بین و مدار آب دریغبر سر کشته خویش آی و ز خاکش برگیر
ترک درویش مگیر ار نبود سیم و زرشدر غمت سیم شمار اشک و رخش را زر گیر
چنگ بنواز و بساز ار نبود عود چه باکآتشم عشق و دلم عود و تنم مجمر گیر
در سماع آی و ز سر خرقه برانداز و برقصور نه با گوشه رو و خرقه ما در سر گیر
صوف برکش ز سر و باده صافی درکشسیم در باز و به زر سیمبری در بر گیر
دوست گو یار شو و هر دو جهان دشمن باشبخت گو پش
بسم الله
 
امروز بعد از چهار روز جسد فرناز دولتخواه کوهنوردی که در جبهه ی شمال شرقی دماوند گم شده بود پیدا شد.صفحه اینستاگرامش را بالا پایین میکنم و شوقِ زندگی را از عکس هایش میبینم.شوقی که خودم هم خوب میفهمم و درکش میکنم.این مرگ برایم لذت بخش ترین مرگ دنیاست.مردن در راهی که برایم معنی بزرگی در این روزگارِ بی معنی دارد.در صفحه اش این جمله تحت تاثیرم قرار داد:
✨محبوب همه باش،معشوق یکی...مهرت را به همه هدیه کن،عشقت را به یکی...
 
شب به خیر خانم دول
رو دلم انگاری یه وزنه ی سنگین و بزرگ گذاشتن خیلی سنگین 
یه چیزی انگار قلبمو فشار میده شاید عذاب وجدان دلاییه که شکستم شاید به خاطر حس نفرتی که تو عمق دلم کاشته شاید به خاطر یادآوری همه ی حماقتاییه که کردم یا به خاطر حرفی که زدم و پاش نموندم 
اگه به خاطر یکی از اینا بود که خوب بود ولی وقتی به خاطر همه ی ایناس میشه نور علی نور . 
کاش میشد یه کاری کنم با این وزنه ی لعنتی کاش میشد درستش کنم این تپش قلبی رو که پایین نمیاد کاش میشد یه کاریش کرد 
دیگه حت
قبلا خونده بودم که خدا هیچ کدوم از خواسته های بنده هاشو بی جواب نمیذاره
واقعا هم درکش کرده بودم اما این دفعه توی شرایطی که چاره نداشتم خیلی با خدا حرف زدم و ازش خواستم واقعا کمکم کنه
امروز جواب دعامو گرفتم و واقعا خوشحال شدم...یاد گرفتم هیچکس ارزش این که بهش رو بزنی و نداره و فقط فقط یه چیزی و باید از خودش بخوای اگه میخواست بهت نده خودش دعوتت نمیکرد
بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را مگه میشه دعوتت کرده باشه و جوابتو نده آخه مگه داریم
 
گرد و خاک به پا کرده بود امروز توی اورژانس دو ، آقای جوانی که نمیذاشت متخصص مرد همسرشو معاینه کنه. تا اینجا منم با آقا موافقم که ترجیحا معاینه توسط همجنس انجام بشه.
اما...
اما...
وقتی پیج شدم و رسیدم بالاسر خانمش که مثل ابر بهار گریه میکرد ، مرد رو از زن دور کردم ، پرده رو کشیدم و شروع کردم زن رو دلداری بدم که هیچ عیبی نداره. تا اینکه با شنیدن درددلای زن از رفتار متناقض مرد (نامرد) منزجر شدم.
مردی که همسر بغایت جوان خودشو از هر گونه تحصیلی منع کرده ب
روی بنما و مرا گو که ز جان دل برگیرپیش شمع آتش پروانه به جان گو درگیر
در لب تشنه ما بین و مدار آب دریغبر سر کشته خویش آی و ز خاکش برگیر
ترک درویش مگیر ار نبود سیم و زرشدر غمت سیم شمار اشک و رخش را زر گیر
چنگ بنواز و بساز ار نبود عود چه باکآتشم عشق و دلم عود و تنم مجمر گیر
در سماع آی و ز سر خرقه برانداز و برقصور نه با گوشه رو و خرقه ما در سر گیر
صوف برکش ز سر و باده صافی درکشسیم در باز و به زر سیمبری در بر گیر
دوست گو یار شو و هر دو جهان دشمن باشبخت گو پش
بیگانه آلبر کامو کتابیست که باید چند بار خوانده شود. داستان این کتاب درباره ی مردی است که متفاوت از دیگران و جامعه ایست که در آن زندگی می کند و نام بیگانه از همین جهت بر این کتاب گذاشته شده. مورسو، شخصیت اصلی داستان، نسبت به تمام وقایعی که در اطرافش روی می دهد کاملا بی تفاوت است و معتقد است که انسان هیچ نقشی در این رویدادها ندارد. او در عین صداقت و به دور از تظاهر و ریاکاری نسبت به همه کس و همه چیز بی تفاوت است و هیچ اراده ای به پیشرفت در زندگی ن
برای قهوه سرد و غذای شب مانده
برای دیدن صدباره ی پدر خوانده
برای آن ها که در تنت مرور شدند
به خاطر آنهایی که از تو دور شدند
به خاطر غزل گیر کرده در دهنت
برای مرده ی جا مانده زیر پیرهنت
برای چاقو دادن به دست های جدید
برای دوست شدن با شکست های جدید
به خاطر همه گریه های نیمه شبی
خدای گم شده در چند جمله عربی 
برای خاطر شعر، این دکان رنگ رزی
برای این ادبیات فاخر عوضی 
به رقص مرگ میان تنت ادامه بده
نفس بگیر و به جان کندنت ادامه بده
کارمند نبودن یکی از آن خوشبختی هایی است که کارمندها تا آخر عمر درکش نمی کنند. زندگی سخت، اما امیدوارانه را.
 
پ.ن1: هر چیزی هزینه دارد. امید هم (البته نه این امیدهای به درد نخور دولتی)
پ.ن2: در نظرم این مورد یکی از اصول سبک زندگی صحیح است (مگر اضطراری در کار باشد)
با سلام خدمت دوستان گرامی در "خانواده برتر"
یه سوالی دارم ممنون میشم خانم ها در این مورد راهنمایی کنند.
اگر دختر خانمی که حجابش رو کامل رعایت نمیکرده ولی به خاطر خواستگارش بگه که از این به بعد برای همیشه  محجبه خواهد بود واقعا میشه به قولی که میده اعتماد کرد؟
موضوع اینه که خواهرم دختر یکی از فامیل های دورمون رو برای خواستگاری پیشنهاد داده ولی من به خاطر بدحجابیش قبول نکردم، اما اصرار کردن که بریم خواستگاری، اگه به توافق نرسیدیم که ازدواج نم
اقا دبیر گسستمون بود گفتم خیلى وحشتناکه و جلسه اى دو بار گند میزنه بهم جورى سر کلاسش قهقهه میزنیم که واقعا خطر از دل درد مردن کم کم تهدیدمون خواهد کرد :/
به این صورت که با اخم وحشتناک شروع میکنه به تعریف کردن خنده دار ترین چیز ممکن و ما رو به روش از خنده قشنگ میمیریم این حجم از مقاومت واقعا بعیدهههه  
بعد سر کلاس این من حالم بد شد اینقدر نگران شد ! اصلا توقع نداشتم ، بعد میخنده اینقدر گوگولى میشه ^_^ اخه دبیر محترم تو که اینقدر گوگولى میشى بخند هم
باد از دیشب تا حالا که شب بعد آغاز شده با عصبانیتِ مارپیچ‌گونه‌اش به دورِ خانه‌ها می‌گردد و نفسِ سردِ اژدهاییش را بیرون می‌دمد. آنقدر دویده که درخت‌ها از دنبال کردنش خسته‌اند. نمی‌آید ساده و صمیمی و با متانت حرفش را بزند. هوای نوجوانی برش داشته، بچه شده و میخواهد که ما درکش‌کنیم. حالیکه درها را بسته‌ و گوشهای خسته‌مان را از فریادهایش محکم گرفته‌ایم. چطور می‌شود حرفِ بادی خشمگین را ورای خرابکاری‌ها ، اسباب‌شکستن‌ها، و در کوفتن‌ها
 
باسمه تعالییاران پیغمبرحمزهغزل۶
حمزه می باشد رشید و صاحب فهم و کمالجان خود را می دهد، در راه یزدان و وصال
حمزه همراه علی حاضر شود در جبهه هاتا نگردد مصطفی در بند و در رنج و ملال
حمزه می جنگد برای عزت اسلام و دیناز بزرگان قریش است ، مظهر جود و کمال
غیرت و درکش سبب شد تا که او مسلم شودهر که آزارد نبی را، حمزه تازد بی مجال
می زند برفرق دشمن، حمزه با شمشیر هااو شجاع است و مبارز، در رشادت بی مثال
وحشی آرد جگر حمزه برای هند پستمثله کردند آن بدن را، د
اغلب ما "سواد رابطه" نداریم...
بلد نیستیم بفهمیم دنیای آدمها با هم فرق دارد
توقع داریم کسی که با ماست، خود ما باشد 
حتی حاضر نیستیم به نیازها , خواسته ها و علایق او توجه کنیم
غرور خودمان را بسیار دوست داریم!
اما توقع داریم او غرور و نیاز و توقع نداشته باشد !
و درکش سخت است برای ما
که او دنیایی دارد که خودش ساخته و آن را صرفا با ما به اشتراک گذاشته...
نه اینکه بخواهد بر اساس خواسته ی ما دنیای تازه ای بسازد...
ما بلد نیستیم کنار هم باشیم...
من یک غریبه ام که هیچ سنخیتی با فونت و رنگ و هدر و لینکها و نوشته ها و آدرس و کامنتهای این وبلاگ ندارد. یک کاملا غریبه که تا مرز فروپاشی پیش رفته است. شاید حتی مرز هم تعبیر دقیقی نباشد. یک غریبه که فروپاشیده و حتی نمیداند چه کسیست. چکار میکند. چکار باید بکند. مطلقا هیچ چیز نمیداند و هیچ چیز نیست. یک آگاهی متحرک. یک صرفا موجود که تنها چیزی که درباره خودش _احتمالا_ میداند این است که موجود است.خواب و بیداریش در هم تنیده شده اند و گاه شک میکند اصالت را
تمامی جنبه های زندگی ما تحت تاثیر طبیعت بدنمان قرار دارد. 
بدن محمل روح آدمی بوده و کیفیت رفتارهای انسان کاملا متاثر از وضعیت جسمانی و بدنی او است.  هر چند روح بزرگتر و بزرگوارتر از آن است که در چنبره جسم اسیر شود، اما برای کسی که به نفسش مسلط نشده، رفتارهای صادره کاملا تحت الشعاع جسم خواهد بود. 
بنابراین، ما با دو جوهر و دو بخش کاملا متفاوت سر و کار نداریم که اثر یکی بر دیگری محال باشد و نتوان میان آن ها ارتباط برقرار کرد و تعامل بینشان را توض
داشتم به این فکر می کردم که دیگه فکر کردن به این که کجایی و با کی حرف می زنی، ناراحتم نمی کنه. یعنی هیچ حس خاصی بهم دست نمی ده وقتی مرور می کنم روابطتت و اتفاقات احتمالی رو. حتی دیگه نمی دونم دوست دارم که ازت خبری بشنوم یا نه؛ می دونی؟ این بزرگترین ضربه ایی بود که می تونستی به من، خودت و رابطمون بزنی؛ این که دیگه برام مهم نباشه چه اتفاقی میوفته و سعی نکنم تا خرابه ها رو، درست کنم. تو راست می گفتی، آدم خودخواهی بودی که من رو کنارت نگه داشتی، تا حسی
دوستت دارم...
به سان یک دیوانه، به سان یک سرباز 
به سان یک ستاره سینما 
دوستت دارم، به سان یک گرگ، به سان یک پادشاه 
به سان انسانی که من نیستم 
میدانی من اینگونه دوستت دارم
تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم
تو را به خاطر عطر نان گرم
برای برفی که آب می شود دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت
لبخند
در مورد اوضاع این روزها و رویداد های پیشرو چیز هایی نوشته بودم که دیدم خیلی شد و شاید بدون مقدمه باورش و درکش سخت باشه برای همین یه نکته ای رو خلاصه وار بگم و اون هم..
اینه که خوب سبک سنگین کنید و آینده مملکت رو با هر تز و الگویی که تو ذهنتون هست رو متصور کنید 
ببینید اون ایده و الگو با عقل و قلب و فطرتتون جور در میاد یا نه 
خوب قلبتون پذیرفته اونو یا نه سرجاش میلنگه، و اخرش ما رو خوشبخت می کنه یا نه
ببینید که میخواهیم چی بدست بیاریم و
چه چیزی از د
میگه خیلی دوستم داره...اخلاقم از نظر اون دخترونه و باحاله...
توی دوراهی قرار میگیرم به خاطر شرایطی که همیشه بوجود میاد،جوری میشه که نمیتونم تشخیص بدم اون همون شخصه مورد اعتماده یا نه ... با این حال تنها شخصیه که درکم میکنه،تنها شخصیم که درکش میکنم ... همدیگه رو میفهمیم و همین باعث میشه با خودم بگم کاش حرف بابابزرگ عملی می‌شد...
گاهی به خاطر همین دوراهیه وقتی به  (س) اون تصمیم رو میگم به حدی عصبانی میشه که اگه میتونست قطعا الان زنده نبودم که بخوام
همیشه فکر میکردم جواب مثبت دادن به پیشنهاد ازدواج کسی کار سختیه ولی حالا فهمیدم جواب منفی دادن هم همونقدر سخت میتونه باشه...برای فردا با جناب خواستگار قرار گذاشتم که خیلی ملایم بگم ما خیلی فرق داریم..اخرشم تیر خلاصو بزنم و از طلاق خواهرم بگم و شرط حق طلاقو براش بذارم و اینکه من حتما میخوام از شهر غریب برم...امیدوارم دیگه خودم خیلی شاد و خوشحال به من جواب منفی بده...انقدر استرس دارم که از وقتی که زنگ زد دارم عق میزنم...اصلا درکش نمیکنم که داره ذوق
"عیدی امسال کارمندان دولت، هشت میلیون و چهارصد و هفتاد و پنج هزار ریال تمام است"
گویند:
به فرمان شاه عباس، کاروانسراها ساختند. تعدادشان چون به 999 رسید دستور به توقف داد.
گفتند: قبله عالم به سلامت باد! رخصت بفرمایید تا هزار دستگاه تکمیل شود.
گفت: خیر! کافیست؛ حکمتی در آنست که شما قادر به درکش نیستید!
لفظ "هزار" زود گفته میشود و تمام میگردد و لیکن گفتن عبارت "نهصد و نود و نه کاروانسرا" خود ابهتی شاهانه دارد.
برگرفته از @ancient ™
 
 
 
  می‌دونستم همسرم از قبل خیلی برنامه ها داشت و بخاطر مهیا نشدن شرایط مالی‌ نمی‌تونه کاری بکنه، ولی خب من هرچقدر هم که درکش می‌کردم و تو دلم بهش حق می‌دادم، چون اولین تولدم بود که‌ کنارش بودم، دلم نمی‌خواست ساده و بی هیچ هدیه ای باشه. اما خب کم کم فهمیدم اتفاق خاصی در انتظارم نیست، برای همین به خانواده گفتم کادو نمی‌خوام و به همسرمم نه چیزی گفتم و نه ذوق و شوقی از خودم نشون دادم. با این وجود تولد امسالم، برام به یاد موندنی شد. دور هم جم
از ازل، خواب عشق با آمدن تو تعبیر می شود.
محبت با اجازه تو از کلبه عشق خارج می شود.
صداقت با یاد تو محکم تر گام بر می دارد
و 
احساس با نسخه تو برای آدمیان تجویز می شود.
مادرم ...
ای زیباترین زیبایی عالم ...
ای الفبای وجود من ...
ب خاطر ساعاتی که مرا با خود حمل میکردی 
ب خاطر ساعاتی که مراقب من بودی
از تو سپاس گزارم 
و
ب خاطر مهر مادرانه و نابت
ب خاطر بهشتی که فقط خداوند قیمتش را می داند 
برایم دعا کن ...
دعا کن که در بحبوحه پلیدی ها و ناملایمات روزگار دست
حقیقتا دلم میخاد از خانواده جدا شم تنها زندگی کنم،و نمیفهمم بدی این کار چیه ک انقدر در. کشور ما با چشم بد بهش نگاه میکنن!!!مستقل شدن یکی از مراحل تکامل انسانه که این سنتی بودن کشورمون و خانواده هامون نمیذاره ازش بهره ببریم!همه میخان بقبولونن به آدم که کسی ک تنها زندکی میکنه زندگی بدی داره و براش قراره اتفاقی بدی بیوفته و یا هرزه اس و یا دختر بازه!در صورتی ک به نکات مثبتش اصلا نگاه نمیکنن و اصلا به حس استقلال ادم توجهی نمیکنن!یکی دیگه از مسکلات
چهل روز از شروع دوره آموزشی اجباریم گذشته و انشالله بیست روز دیگر تموم میشه. دوره ای که به نظر می رسه موارد اموزشی‌ش از قبیل کار با اسلحه و تیراندازی و ... رو تو یه هفته هم میشه جمعش کرد و این حجم بطالت و اتلاف وقت رو کم کرد. اما نکته‌ای که تو این چهل روز متوجه شدم اینه که با وجود اینکه این چهل روز تقریبا هیچ کار مفیدی انجام نمیدم، تو اندک ساعاتی که در اختیار خودمم، بازدهی خیلی بیشتری نسبت به روزایی دارم که به صورت کاملا ازاد در اختیار خودم
برای درست کردن شربت گل بنفشه به ازای هر یک لیوان آب سرد یک قاشق غذاخوری سرخالی گل بنفشه و دوقاشق غذاخوری شکر رو خوب آسیاب کنین و توی آب سرد بریزین.مقدارشکر رو بنا به ذائقه ی خودتون کم یا زیاد کنین.با چنگال خوب هم بزنین تاگلها کاملا رنگ بدن. حالا با استفاده از یه پارچه ی نخی تمیز شربتتون رو صاف کنین.می بینین که رنگ آبی لاجوردی خیلیییی قشنگی داره. ولی رنگش فرّار هست و به مرور زمان کمرنگ میشه به خاطر حفظ رنگ زیباش اونو تازه به تازه درست کنین.برای ا
به چه می‌اندیشی!
نگرانی بیجاست...
عشق اینجا
و‎ ‎خدا هم اینجاست،
لحظه‌ها را دریاب
زندگی در فردا
نه، همین امروز است!
 
+++++++++++++++++++++++++++++++
اس ام اس های عاشقانه و زیبا
 
یك زن
برای زیبا ماندن
به دوستت دارم های
مردی نیاز دارد
كه هرروز آرام
در گوشش زمزمه كند
 
+++++++++++++++++++++++++++++++
اس ام اس های عاشقانه کوتاه
 
وقتی انسان‌ها همدیگر را دوست داشته باشند، همدیگر را می‌بخشند. اما وقتی دائما مجبور به این کار شوند، از دوست داشتن دست برمی‌دارند...!
 
++++++++++++++++++++
 
رسول خدا (صلی الله علیه و آله):ای بندگان خدا، به خاطر خدا دوست داشته باشید و به خاطر خدا غضب کنید، به خاطر خدا یاری کنید و به خاطر خدا دشمنی کنید،همانا به ولایت الهی نمی رسید مگر اینکه چنین باشید و طعم ایمان را نمی چشید مگر اینکه اینچنین باشید.صفات الشیعه، ص45.
مراقب خنده هات باش ، ممکنه بعضی وقتا با خنده ای که می کنی مُهر تاییدی بزنی بر رفتار اشتباه دیگری ، رفتار اشتباهی که با خنده ی تو بیشتر تکرار بشه و به هر نحوی دل کسی برنجه ، قُبحی شکسته بشه و گناهی صورت بگیره !
روز حسابرسیِ اعمال که می شه یهو می بینی توی پرونده اعمالت ، مواردی هست که هیچ جوره نمی تونی درکش کنی ، همش می گی خدایا من که این کارا رو نکردم و بعد هم جواب می شنوی که درسته که این کار رو نکردی ولی خنده ی تو ، لایک تو ، انتشار مجدد تو باعث شد ک
از اینکه فهمیدم عاشق جزئیاتم خوشحالم
خیلی فرق داره بدونی عاشق جزئیاتی یا ندونی
اگه ندونی و بازم عاشق جزئیات باشی شاید واقعا عاشقش نباشی. شاید فقط بتونی یه روزی عاشقش باشی. وقتی ندونی نمی دونی باید صبر کنی، وایسی و تمام بخش ها و جزئیات رو درونت ثبت کنی. 
اما فکر کنم قبل از ۸ سالگی می دونستم
تا ۸ سالگی همه چیزو می دونستم 
تا ۸ سالگی زندگی یه جور دیگه بود 
بعد از اون مثل درختی که باغبون اشتباهی جاشو عوض کرده باشه، خشکیدم و آفت زدم. 
اینو نگفتم از
کتاب "هفت عادت مردمان مؤثر" رو دارم میخونم و این کتاب قشنگ دست میذاره رو نکات اصلی و ظریفی که بهشون خو گرفتیم و دچار بی توجهی به آثار و نتایجشون شدیم و همین اتفاق باعث درجا زدن هامون شده.همزمان با خوندنش یادداشت برداری هم میکنم تا به زبون قابل فهم برای خودم توضیحش بدم و بتونم هضم و درکش کنم و به توصیه هاش که رسیدم عملیشون کنم.
حین یادداشت برداری یاد یه عزیزی افتادم که اونم همین اخلاق رو توی دوره دیدن ها و کتاب خوندن ها داشت که حتما باید برای خود
قشنگی یعنی دختر بودن..و دختر بودن هم یعنی قشنگی
وقتی دختر باشی میتونی بهترین چیزای دنیا رو بچشی و از ته قلب حسشون کنی
یه دختر وقتی تو خونه پدرشه تاج سر خانوادست
یه دختر وقتی طرفدار یه گروه یا شخصی میشه تا تهش پاش میمونه...و با تمام توانش برد اون گروه یا شخصو تامین میکنه
یه دختر وقتی عاشق میشه همه چیزشو پای عشقش میزاره حتی اگه به معنی ذره ذره اب شدنش باشه
یه دختر وقتی ازدواج میکنه عقل کل زندگیشه و زندگی خودشو و همسرشو میسازه
یه دختر وقتی مادر میش
برام مهم بود که اولین پست رو با چه فیلمی شروع کنم که خواننده ها که تازه میخوان با هدف وبسایت اشنا بشن خیلی راحت تر بتونن درک کنن هدف ما چیه ...
که یاد فیلم arrival یا ورود افتادم. و دیدم که درکش خیلی راحت تره چون اون مفاهیمی که میخواستن در فیلم قرار بدن کمی اشکارا و قابل درک تر هست .
اون دوستم که مریض بود باهام تماس گرفت، از دردها و ناراحتی های موقع جراحی باهام حرف زد. قشنگ می تونستش درکش کنم باهاش همزاد پنداری می کردم. یاد خودم و همه سختی هاش افتادم. ولی واقعا یه تحربه فوق العاده بزرگه تو زندگی♥️ واقعا ادم بعد از هر سختی قوی تر میشه
البته بعضی وقتها دهنمون سرویس میشه کثیف
* در آستانه بهار گلدون هامو سرو سامون دادم. برای سال نو هم گندم گذاشتم جوونه بزنهسبز شه
** همراه بابایی رفتم تکمیل پرونده و این من همش چشم انتظار آقای پ
امروز یک چیز خوب فهمیدم
فهمیدم نحوه ی فیلم دیدنم اشتباهه 
یکی فهمیدم نباید توی یک روز چند تا فیلم ببینم(خب تاثیرات بی نتی بود)
فهمیدم نباید قبل از دیدن فیلم نقد رو خوند
فهمیدم نباید یک راست بریم سر فیلمای خیلی فاخر چون هیچی نمیفهمی(حسی که اول داشتم ولی اینتراشتلار دیدم)
فهمیدم که اول باید فیلمای کلاسیک رو دید
 
فهمیدم بهتره قبل دیدن فیلم در مورد کارگردان فیلمبردار و نویسنده و تدوین گرش بخونم اممم مخصوصا کارگردان بعد دوره ای فیلم ببینم هر دو
به‌خاطر سین. که امروز زل زد توی چشمام و همه چی‌رو صادقانه گفت؛ زل زد بهم و حقیقت رو -هرچه‌قدر بد و نابود- کوبید تو صورتم. به خاطر سین. که شجاعتش رو بهم داد و یادم داد که باید دستمال ببندم دور چشمام و چشم‌بسته، «فقط و فقط برم».
من تحقیقی کردم ، متوجه شدم اکثر افراد نابغه مشکلات روانی داشتن، راستش خود من ، اینجا نفعی برام نداره ، اسمم رو هم ناشناس میذارم ، جنسیت خودم رو هم نمیگم ، سنمم نمیگم ، اما خودم جزو افراد نسبتا باهوش و بالاتر از سن شناسنامه ای جامعه هستم و دقیقا به مشکلات روانی مختلفی دچارم.
همچنین افرادی مثل چرچیل، نیچه، موتزارت، بتهوون، انیشتین، تسلا، ونگوگ، آبراهام لینکلن، میکل آنژ، داروین، ماری کوری، نیوتن، فروید و خیلی های دیگه. یعنی میشه گفت ۸۰ درصد
کولرگازی مدل MSH-GF80 یکی از سیستم های تهویه هوای است که علاوه بر توانایی تولید سرما میتواند هوای گرم نیز تولید کند و به خاطر دوکاره بودنش بین مردم از محبوبیت خاصی برخوردار شده است ، چرا که با خرید این دستگاه کاربر صاحب دو دستگاه خواهد شد.
کولرگازی مدل MSH-GF80
این دستگاه تشکیل شده از یک پنل داخلی که روی دیوار خانه نصب می‌شود ، پنل داخلی کولر گازی مدل MSH-GF80 دیواری به شکل زیبا و منحصر به فردی ساخته شده است و رنگ سفیدی که دارد کاملا خنثی بوده و میتواند
همه چیز را میشه دوست داشت
مثلا ...
درخت را
نه به خاطر میوه اش،به خاطر سایه اش که بر سر دوست و دشمن می افکنه
دیوار را
نه به خاطر بلندی اش،برای اینکه هیچ وقت پشت آدم رو خالی نمی کنه
دریا را
نه به خاطر بزرگی اش، برای یک رنگی اش،
ادامه مطلب
شما نماز منید. پسرم خواهرت را خوابانده‌ام و حالا همین‌طور که یک دستم به گهواره توست و نیم‌نگاهم به چشمان خواب‌زده و نیمه‌بازت، می‌نویسم. حقیقت این است که شما عشق منید و همه وجودم و تماشایتان لذت‌بخش‌ترین تجربه دنیا، ولی هرچه برایتان می‌کنم به خاطر خداست. به خاطر او که مالک همه‌ٔ عالم است و سخی؛ که شما را به من بخشید. شمایی که دست هیچ بشری قادر به آفرینشتان نبود. زیبایان کوچک دوستتان دارم؛ بیشتر به این خاطر که عاشق خدایتان هستم. 
شما نماز منید. پسرم خواهرت را خوابانده‌ام و حالا همین‌طور که یک دستم به گهواره توست و نیم‌نگاهم به چشمان خواب‌زده و نیمه‌بازت، می‌نویسم. حقیقت این است که شما عشق منید و همه وجودم و تماشایتان لذت‌بخش‌ترین تجربه دنیا، ولی هرچه برایتان می‌کنم به خاطر خداست. به خاطر او که مالک همه‌ٔ عالم است و سخی؛ که شما را به من بخشید. شمایی که دست هیچ بشری قادر به آفرینشتان نبود. زیبایان کوچک دوستتان دارم؛ بیشتر به این خاطر که عاشق خدایتان هستم. 
تازه دو هفته ست که وارد این مسئولیت های اجرایی شدم . اما همین دو هفته چقدر برایم درس داشت . در بازه ی همین دو هفته فهمیدم که چه طور آدم های مدعی دوستی که اگر یک روز در مقابل آنها ایستادی و از حق گفتی کاملا کاملا ورقشان بر می گردد . در بازه ی همین دو هفته آدم هایی را دیدم که چقدر می توانند پلید و کثیف باشند و به خاطر چند ملیون آخرتشان را بفروشند . حیوانیت آدم هایی را دیدم که عقل وسیله ی سبُعیتشان شده است . در همین دو هفته فهمیدم که چیزی که تا دیروز از
یه جای این زندگی باگ داره! یه باگ گنده!و گرنه دلیلی نداره بعد از زنجان یه سال و نیم پیش، دیگه مزه هیچ مسافرتی زیر زبونم نمونده باشه! ماریا علی رغم میلش رفته بود زنجان و من تمام مدت سفرش داشتم از حال خوب اونجا می‌گفتم. حال خوبی که اون درکش نمی‌کرد چون همه مسافرت‌ها براش طعم زندگی داره. یه مسافرت عادی شبیه همه مسافرت‌های همه مردم، پر از شادی.
سوال من اینه برای شما شادی دقیقا چه معنایی داره که میتونین توی عروسی یا مسافرت خلاصه‌ش کنین؟
یه روزی ب
یه بار دیگه این ترویی رو که یوش داره رو به افق محو میشه رو ببینم تو استوریاتون بلااستثنا بلاک
انگار خودتون قبلا اونطوری نبودین حالا برا فالوراتون استوریش میکنید ک چی‍♀️
خیلی دلم میخواس اینو منم استوری کنم براشون
منتها گفتم زششته بی عصابیمو بکنم تو چش بقیهِ فالورای قشنگم
 
همچنین زشتههه که وقتی یکی بهتون اعتماد کرده و حالا ک بینتون بهم خورده برین ازاعتمادش سواستفاده کنین. میفهمین زشته؟ الان که من شخص سوم بودم و این ماجرا جلو چشمام رخ داد
امروز قصد نداشتم در وبلاگ پست بگذارم چرا که حرف هایم بر قلبم سنگینی نمی کردند . بهار برایم موسم دور هم جمع شدن خانواده است و با اینکه جمعیت مان آنقدر ها هم زیاد نیست اما دل خوش می شوم به همین دیدار های سالی یکباری ،که جانمان را هم چون بهار شکوفه باران می کند و روح تازه ای به جان های خسته ی مان برای شروع سالی جدید با دغدغه های تکراری اش، می دمد ،که اگر همین دیدار های سالی یکباری نباشد شاید هیچ گاه دایی ام را نبینم . امروز اتفاقی افتاد و چون درکش ن
الان فک کنم یه ماه شده ک ما کاملا قرنطینه ایم، و مهم ترین دلیل سرسختی بیش اندازه من بابامه،چون هم مشکل قلبی داره هم تنفسی هم سیستم ایمنی ضعیفی داره و این نگرانیمو چن برابر میکنه ،و ب همین خاطر همه مراقبن این در حالیه ک اسیب پذیر ترین عضو خونواده که همه کلی نگرانشن باید بره همش سرکار، من دیگ از غصه و نگرانی نمیدونم باید چیکار کنم و هر لحظه تو استرسم اشکم سرازیر میشه ،،،کاش اداراتم کامل تعطیل میشد و ما ازین وضعیت در میومدیم  ...
 خدایا خودت همه ر
⚡️ حرف اضافه «برای، به‌خاطر» در گویش‌های مختلف زبان گیلکی عبارتند از:
✔️ ره/ به/ وه/ سه/ سن/ بره
✔️ وأسر/ وأسی/ وسه/ ویسین
✔️ دؤنی/ خانی/ خۊسی
 
در گویش‌های تبرستان ترکیب صورت مخفف «سه» و ضمیر «وه» صورت «وه سه» (=برای او) را می‌سازد که به دلیل شباهت با صورت اصلی حرف اضافه (یعنی وسسه) برخی گمان می‌کنند ترکیبات مه وسسه، ته وسسه ؤ... حشو است در حالی که حرف واو جزئی از حرف اضافه است و ترکیبات مذکۊر کاملا درستند.
براساس دستور زبان گیلکی تمام این حر
بسم الله
 
امشب مستند "نان گزیده ها" راجع به کارگران هپکو رو دیدم و بغض کردم.اولش بغضم به خاطر روزهای خوبِ از دسته رفته ی این خاک به خاطر دزدی های ناتموم این آدم ها بود.ولی بعدش بغضم به خاطر ناتوانی خودم بود.که انگار هیچ کاری از دستم برنمیاد و فردا صبح همه ی این ها از یادم میره.از یادم میره و انگار اصلا وجود نداشته.میرم گم میشم تو زندگیِ پر از هوس و لذتِ خودم.انگار نه انگار که کلی آدم همین امشب شب رو با عذاب گذروندن و من هیچ کاری براشون نکردم.یه جا
امروز دیر بیدار شدم با این که دیشب زود خوابیدم که خب امروز باید از تفریحم بزنم. تفریحم که همون سریال دیدنه.  باید در حد تفریح بمونه نه این که زندگیمونو مختل کنه. خب در حال حاضر کارم واجب تره. البته جبران میکنم دیر بیدار شدنم رو. 
کتاب جدید سیر حکمت در اروپاست که برای بار دوم قراره بخونمش . نوشتهٔ محمدعلی فروغی ، نشر زوار امیدوارم این بار از دفعه ی قبل درکش برام بهتر و آسون تر باشه. خب تا شروعش نکنم مشخص نمیشه که پس بزن برییییم. یووهوو :دی امروز ی
دارم به آدم بهتری در مسیر هدف تبدیل میشوم. امشب مادر گفت:« شقایق سعی کن امسال فرصت رو از دست ندی و برای اپلای تلاش کنی». حرفش یک حالت ملتمسانه ای داشت که از هر جمله ی انگیزاننده موثرتر بود. متوجه شدم حتی با پایه حقوق  ۴.۵  مادرم باز خوشحال تر است که من بروم. انگار راستی راستی باید بروم. دارم میروم.
شقایق(همکارم) استعفا داد ماه پیش. امروز بهم پیام داد و گفت عذاب وجدان داره که رفته و من رو دست تنها گذاشته. گفتم نداشته باشه و درکش میکنم. گفت رشته حقوق
خانم جوان به دلیل ترومبوز (لخته) وریدی در اندام تحتانی بستری شده، در شرح حالی که از همسرش گرفته شده سابقه مصرف دارو ندارد؛ اکسترن میپرسد دارویی مصرف نکردید؟ و خانم جوان میگوید چرا، قرص ضد بارداری میخوردم اما همسرم نمیداند. بدون اجازه همسرم قرص مصرف کردم. و با تاکید بسیار که لطفا همسرم نداند من قرص ضدبارداری مصرف کردم... بالای سر بیمار خودم ایستاده ام که کیس سرطان معده است و نمیداند و سوال بی جواب "چرا سرطان با فقر همزیست است؟" در ذهنم که حرف آ
روز به روز خاطر مبارکمون رو باید آزار بدیم که خاطر نامبارک دیگران و اطرافیان از حرفامون، کِردارمون و افکارمون رنجیده نشه.
کِی برسه اون روزی که بیخیال تموم این مسخره بازیا بشم و بزنم به سیم اول و آخر و برم که خودم باشم و خودم و خاطر مبارک همایونیم اصن.
این که توییترم دارن به حرم سرا و میکده شون تبدیل میکنن از عوارض روشن فکری و آزادی بیانشونه.
بریم که برا آزمون آزمایشی ارشد که جمعست آماده شیم.
خیلی مطلب میذارم که منتشر نمی‌کنم. قبلا بیشتر حرفهایی که توی دلم بود رو می‌نوشتم و خیلی راحت دکمه انتشار می‌زدم. شاید به خاطر این باشه که من هر چی سنم بالاتر میره محافظه‌کارتر میشم یا دلیل دیگش اینه که این روزا حال خیلیامون وابسته به مجازی شده و شاید فقط یک جمله آه حسرت رو به دل کسی بنشونه. حالا که مثل قبل اهل تولید محتوا نیستم و حرفهامو هم در پوشه ی پیشنویسها ذخیره می‌کنم چی دارم بگم و از چی بنویسم؟
خدا رو چه دیدید شاید یک وبلاگ دیگه زدم و ک
ما کار میکنیم به عشق اون چایی و کیکی که وسط روز میخوریم. به عشق حرفایی که وسط کار باهم میزنیم و غش غش میخندیم. به عشق اون ده دقیقه ای که من زودتر میرم دنبال دلسا در مهد تا با دوستم که اتاقش همونجاست حرف بزنم و همه چیو از زمان چایی خوردنمون تا اون موقع که ندیدمش براش تعریف کنم. حالا اما نفر سوم که اتاقش کنار مهد ۱۰ روزه رفته مرخصی و نیست. چایی خوردنامون به جای ۳ نفره شده ۲ نفره‌. حالا نفر دوم که هم اتاقی منم هست در گیر و دار جدایی از همسرشه و ۱ هفته
با اون لهجه‌ی شیرین مشهدیش که با لحن عالمانه‌ی یه طلبه‌ی درس‌خونده قاطی شده، در آخرین شب شهادت حضرت زهرا سلام‌الله علیها که درکش کرده و ظاهراً کاست اون‌شب بین مشهدی‌ها با توجه به وصیتی که توش می‌کنه معروف شده به «نوار وصیت‌نامه» با یه حال خاص که بعد این همه سال که از شنیدنش می‌گذره هنوز بهش غبطه می‌خورم می‌گه:
یک وقت یکی درد دارد، کس هم دارد. دست‌شو می‌گیره، می‌گه: بشین! بشین! می‌خوام برات ناله کنم، بشین! بشین! می‌خوام برات دردهای د
چون همیشه نگران فراموش شدنم.
من بقیه رو فراموش نمی کنم.هرگز کسی رو فراموش نکردم.چهره شون از خاطرم پاک میشه ولی خودشون همیشه در من می مونند.بدون چهره ای که موقع فکر کردن بهشون به خاطر بیارم.
نمی دونم من برای بقیه چی هستم.آیا غبار بی چهره ای از کسی هستم که روزی اونجا بود؟
و یا شاید هیچ چیزی نباشم.که امیدوارم این طور نباشه.
بزرگترین ترس من اینه که بلند شم و ببینم دیگه نیستم...و هیچ کسی نبودنم رو نبینه.
چون میخوام به خاطر سپرده بشم.چون میخوام اینجا ب
«پای من شکست، وقتی دوازده سالم بود. سر کلاس ژیمیناستیک، به‌خاطر یک شیطنت، به‌خاطر یک پشتک بیجا و...آه، خیلی درد داشت. می دانید بعد از اینکه پات می شکند چه می شود؟»«نه.»«باید پایت را گچ بگیری، تا چند وقت هم نباید حرکتش بدی. بعد یاد می‌گیری که چطوری با عصا راه بری. آهسته، نامطمئن و بی‌تعادل، اما به هرحال راه میری. چند وقت بعد وقتی دکتر دارد گچ را باز می‌کند به تو می گوید که کم کم همه چیز مثل گذشته می شود، ولی نمی شود. به نظرم هیچ کسی بعد از اینکه
فین فین خانم (غ) از یه‌ظرف و چشمای خانم (ح) که مثل کاسه خون قرمز شده بود و عطسه های تک و توک بقیه از‌طرف دیگه اصلا خبرای خوشی و نوید نمیداد،خودش میدونست که به شب نرسیده سرماخوردگی دامن گیراونم  میشه اونم وقتی بین عوامل اصلی پخش ویروس کلاس نشسته بود و سردرد سه زنگ تموم کلافه اش کرده بود. اشتباه فکر نکرده‌بود حالش از صبحم بدتر شده بود‌،واین بود مژده آبان واسه اونی که بدجوری عاشق‌ پاییزه. فقط باید یه کنکوری باشی تا بفهمی این اوضاع میتونه روانت
خواهر دار شدم. خواهرهایی که هنوز معلومم نبود که در پذیرفتن دست محبتشان کوتاهی کرده ام. هنوز معلومم نبود که دزدکی چقدر دل بهشان سپرده ام و چقدر بار تنهایی عاطفی ام را روی دوش مهرشان گذاشته ام. اما همیشه یک چیز سخت این وسط هست. این جور وقتها....این جور دلگشودن ها و دل سپردن ها الان که توی انبساط است و خرم است و خوب است برای روزی که انقباضی پیش می آید مهیایمان می کند یا نه؟
آیا من روزی که کوچکترین ناراحتی و صدمه ای در راه این دوستی ها برایم پیش بیاید
یه دوستی به اسم ادی عزرائیل ، فرشته مقرب خدا(لفظ خودشه البته اینا) برام این نظر رو نوشته. خصوصی اما... 
ولی دیدم شما که نمیشناسیش. منم دوست دارم هم جوابش رو برم هم بقیه بخونن از بس قشنگ بود نوشته اش :
 
""اینو قبلن برا یکی دیگه از بچه های بیانم نوشتم ... گفتم شاید برا تو هم باحال باشه بدونیش...
چن وخ پیش کلاس فیزیک داشتیم...
بحث نظریه نسبیت پیش اومد و رفتیم تو فاز زمان...
معلممون خیلی چیز باحالی گفت...گفت : زمان متعلقه به مواد ... ینی چیزایی که جرم دارن ...پس
دوست داشتن یه آدم میشه رمانتیک هم نباشه.
من واقعا دوستت دارم... 
من رفته بودم انجمن 
گفتن که نباید یه رابطه دوستی داشته باشی اگه میخوای بیا اینجا 
کرش کردم. رنگ باختم. 
بعدش من کات کردم 
و داشتم دیوونه میشدم به خاطر اینکه با تو وارد یه بازی عاطفی شده بودم. به خاطر اینکه اولین بارم بود... به خاطر اینکه بی تجربه بودم. به خاطر اینکه بودن ما مثل نبودن های دیگران بود ولی ما زیاد روش حساب باز کرده بودیم..
 اونقدر هضم کاری که کرده بودم و "دوستت دارم" هایی
از اونجا که دوراهیه و بعضی اتفاقات تو روز باعث میشه من تمایلم به یه سمت منحرف بشه به همین خاطر هیچ پیش فرض دقیقی از آینده ندارم برای همین راحتم. ۲۰ سال بعد نمیگم که عه من نرسیدم به چیزی که میخواستم چون اصلا چیزی نمی خواستم و پیش فرضی نداشتم. ولی خب من هرکاری کنم بلاخره به درس و کنکور مربوط میشه. به خاطر همین حرفهایی که دخترخاله زد منو مجبور میکنه که امسال کنکور بدم ولی صرفا آزمایشی و ممکنه بد و خوب بشه. من الان وضعیتم مثل سریال سربازه مثل یحیی ک
کلا آدم آرومی هستین یا همیشه تو تب و تابین؟
برای اینکه به اضطراب خودتون غلبه کنین چکارا میکنین؟
 
من تصمیم گرفتم برم یه دکتر عمومی که قرصی چیزی اگه هست تجویز کنه که روز امتحان اذیت نشم.
از طرفی می دونم که خیلی از گیاهان دارویی هم موثرن اما چون استعدادی تو حفظ اسامی دارویی ندارم یادم میره کدوما بودن.
یه قرصی هم بود. زاناکس؟
فکر کنم اینم میگفتن خوبه.
 
به هر حال اگه این بار هم به خاطر استرس اگه بخوام پایین تر از سطح خودم ظاهر بشم بخشودنی نیست!
 
هیچ ایده یا بهانه ای برای رفتن ندارم. دایی فردا صبح میره و شب برمیگرده. هرطور شده باید برم چون تقریبا وقتی نمونده! سرم درد میکنه بس که فکر کردم و مغزم یاری نکرده. مطمئنا بعدا بهشون میگم برای چی رفتم. اصلا نگم هم خیلی واضح متوجه خواهندشد ولی وقتی اون کار انجام شده باشه، نمیشه زمان رو به عقب برگردوند و کاری از پیش برد...
تا حدی حالت سرماخورده طور دارم. البته خیلی خفیفه. و میترسم یا قرنطینه بشم یا اگه نشم چون وضعیتم اینطوریه، ایمنی بدنم جوابگو نباش
این روش بسیار بسیار ساده و پیش پا افتاده است و مطمئنا بعد از خواندن آموزش بسیار شگفت زده خواهید شد. نکته مهم :این روش فقط و فقط از خطوط ایرانسل به سایر خطوط قابل اجراست و بر روی خطوط خود ایرانسل به هیچ وجه عمل نخواهد کرد. ( یعنی فقط میتوانید با سیم کارت های ایرانسل شماره هایی نظیر تلفن های ثابت و کلیه خطوط شرکت همراه اول را شماره گیری کنید ) 
آموزش : 
ابتدا مقادر شارژ سیم کارت ایرانسل خود را مشاهده نمایید و آن را به خاطر بسپرید. بعد از شماره گیری
۱. یک بیمار به شدت وسواسی داشتم که هر سوالی رو چندبار می پرسید و قبلش هم سوالا رو یاد داشت می کرد و بعدش می پرسید. چند بار نوبتشو به خاطر شغلش جابه جا کرد تا اینکه بلاخره یک روز اومد ولی استادم برای یک کیس خاص رفته بودن اتاق عمل منم با یک اتند دیگه اولین گرفت tunneling رو زدم و نتیجه اش خدا رو شکر خوب شد، اینم اولین گرفت tunneling من و تحلیل لثه ای که کاملا خوب شد.
سلام
واقعیتش مشکل من تو ازدواج و انتخابه، خواستگاری دارم که یکی از دوستان معرفی کرده. قرار شد خودمون با هم آشنا بشیم و اگه مشکلی نبود کم کم خونواده ها رو در جریان بذاریم. 
در مورد شرایط شون بخوام بگم وضعیت مالی کاملا معمولی، کارهای عمرانی میکنن و چون کار خوابیده امسال رسما بیکار بودن، به لحاظ مالی قول نمیدن، خونه ندارن، یه ماشین فقط. ظاهرشون هم عادی و معمولیه. تعداد اعضای خونواده کاملا متناسب با خودمونه.
من چند جلسه باهاش صحبت کردم، مذهبی نی
فردا روز ولنتاین
پارسال چند روز قبلش اومد دنبالم. ماشینش فروخته بود اونموقع
با اسنپ اومد. یه دسته گل نرگس برام خریده بود. رفتیم یه گالری و بعد شام. 
انتظارم بیشتر بود.بعد من برای ولنتاین براش از ترکیه یه لباس اورده بودم یه شکلات خوب خریدم و بعد یه جعبه بامزه براش درست کردم. روز ولنتاین گیر دادم که میخوام ببینمت. باش قرار گذاشتم دم شرکتش رفتیم بیرون. رفتیم یه جا بستنی خوردیم. و شب یکم پرسه زدیم. رسوند من رو خونه.
اما امسال همه چیز فرق داره. اون به
interstellar
این که اصلا نیاز نیست چیزی راجع بهش بگم.خودتون میدونید :))
+قانون مورفی نمیگه قراره چیز بدی اتفاق بیفته
+میگه چیزی که بتونه اتفاق بیفته ، اتفاق هم میفته
+صداقت تمام عیار ایمن ترین راه برقراری ارتباط با موجوداتی که دارای احساس هستند نیست
(_ما اون مسئله ها رو صدها بار امتحان کردیم
+کافیه فقط یه دفعه کار کنه)
+عشق تنها چیزیه که از بعد زمان و مکان فراتره و ما میتونیم حسش کنیم شاید باید بهش اعتماد کنیم حتی اگه هنوز درکش نمیکنیم

فیلمِ بدون تعهد
باران که شدی مپرس این خانه کیست … سقف حرم و مسجد و میخانه‌ یکیست
باران که شدى، پیاله‌ها را نشمار … جام و قدح و کاسه و پیمانه‌ یکیست
باران! تو که از پیش خدا مى‌آیی … توضیح بده عاقل و دیوانه یکیست
بر درگه او چونکه بیافتند به خاک … شیر و شتر و رستم و موریانه یکیست
با سوره ى دل ، اگر خدارا خواندى … حمد و فلق و نعره مستانه یکیست
این بى‌خردان، خویش، خدا مى‌دانند … اینجا سند و قصه و افسانه یکیست
از قدرت حق ، هرچه گرفتند به کار … در خلقت تو، و بال پ
اماره یعنی بسیار امر کننده به بدی. نفس لوامه، همان نفس مومن است که همواره او را در دنیا به خاطر گناهانش وسرپیچی از اطاعتش ملامت می کند. بعضی گفته اند: نفس لوامه، جان آدمی است، چه انسان مومن صالح وچه انسان کافر . برای این که هر دوی این جان ها آدمی را درقیامت ملامت می کنند. نفس کافر، کافر را ملامت می کند به خاطر کفر و فسادش. و نفس مومن، مومن را ملامت می کند به خاطر کمی اطاعتش و این که
ادامه مطلب
یه روز و یه شب محمد حسینو ندیدم دلم براش تنگ شد . نباید به خاطر سختی داشتن بچه ناشکری کنم . خدایا شکرت به خاطر بچه های خوب و سالمی که به ما دادی ...
+ خیلی غصه دندون دردشو می خورم . می دونم خیلی از دندون پزشکی می ترسه اگه ببریمش . خداکنه یه جوری خودش خوب بشه !
خیلی موقع ها ما خودمونم نمیدونیم چی از این زندگی میخواییم
درگیر یک پوچی محض .. یک زندگی روتین وار کرمک طوری پیش میریم به سوی چیزی که نمیدونیم واقعا چی هست
چیزی که دارم میگم اصلا ربطی به هدف و نا امیدی و این چیزا نداره
دارم میگم واقعا اون اصل زندگی چیه؟ اون کنه و ماهیت و جوهره ی اصلی که قرار بوده به خاطرش بیاییم و زندگی کنیم چیه؟
انسان؟ که ریشه ی کلمه اش از فراموشی و چه بسیار فراموشکاره..
یک فراموشکار چجوری میتونه اون هدف اصلی رو ببینه و درک کنه؟
«علی لهراسبی» یک آهنگ دارد به نام «راهرو». کاری با سر و تهش ندارم ولی یک جایی آن وسط‌ها می‌گوید:«یه جوری دلم تنگ میشه برات، محاله بتونی تصور کنی/ گمونم نمی‌تونی حتی خودت،جای خالیتو تو دلم پُر کنی»
خیلی حس عجیبی دارد این یک تکه. و عجیب‌تر این که من بارها درکش کرده‌ام. برای شما پیش نیامده؟
 این که مثلا یک نفر به هر دلیلی برود (مثلا یکی از هم‌کلاسی‌های مدرسه‌تان به خاطر اسباب‌کشی برود از آن مدرسه) و فکر کنید دیگر نمی‌بینیدش و بی‌تاب بشوید و
به گزارش سایت تفریحی چفچفک برگرفته از دیجیاتو : از قضا سریال‌های شبکه خانگی نیز که توقع می‌رفت به خاطر محدودیت‌های کمتر، به سراغ موضوعات پرداخت نشده یا کمتر پرداخت شده بروند، کاملا محافظه‌کارانه و مقلدِ یکدیگر ظاهر شده‌اند. سریال کرگدن (کیارش اسدی‌زاده) درباره تعدادی جوان است که وارد چالشی به نام کرگدن می‌شوند اما بعد درمی‌یابند که این چالش، فریبی از سوی یک مافیای بزرگ بوده است.
ادامه مطلب
یه توضیح موقتی اینجا بدم. تا یکم توهم یه سری رو کاهش بدم!
تی‌تی یه شخصیت کاملا واقعی هست و خودش هم در جریانه که کی هست. مخاطبش کاملا واقفه به وجودش و اسمش هم واقعا تی تی هست. حلا این شخصیت میتونه واقعیتش زاییده ذهنم باشه، میتونه خودم باشه، میتونه شخص سومی باشه. همین:)
دیشب رفتیم تئاتر. تئاتر کودک، "قهرمانان جنگل".
وارد خانه جوانان که شدیم پسرخاله گفت که قبلا اونجا رفته. زینب هم همین‌طور. گفتم من نه. اما وقتی رسیدیم جلوی ساختمون یادم اومد که دو بار رفتم اونجا با کارلا، رفتیم تئاتر دیدیم. پِپه بود و... همین الان یادم اومد، آرزوی عجیب نیکلا اگه اشتباه نکنم. قشنگ بودن، یادش به خیر.
حالا چرا رفتیم؟ چون ساره مهمونمون کرده بود.
ساره کیه؟
ساره دخترخاله مامانه. چهار سال از من بزرگتره. هم‌سن من بود که با دوست‌پسرش ازد
 
باسمه تعالییاران پیغمبرحمزهغزل۶حمزه می باشد  عموی احمد و مردی سعیدقبل اسلام است یار و یاور احمد ز کیدحمزه همراه علی حاضر بود در جبهه هاتا نگردد مصطفی در بند اشخاص پلیدحمزه می جنگد برای عزت اسلام و دیناز بزرگان قریش است ،در احد گردد شهیدغیرت و درکش سبب شد تا که او مسلم شودهر که آزارد نبی را، حمزه می تازد شدیدمی زند برفرق دشمن، با دو شمشیر و دو دستاو شجاع است و مبارز، جبهه همتایی ندیدوحشی آرد جگر حمزه برای هند پستمثله کردند آن بدن را،بهر زی
خیلی وقت ها فراموشیِ دردی که با آن دست و پنجه نرم می کنی خیلی سخت است .. چون دردِ خود را بالاتر از هر دردی می بینی یا لااقل اگر علم این رو داشته باشی که کسانی هستند که دردشان از تو بیشتر است چون درکش را نداری تسکینی بر حالَت نیست !اما فکر کن درد جسمی ای که تو را فرا گرفته مثلا یک پایت شکسته ، تا قبل از ورود به بیمارستان بسیار به خود می پیچی و گاهی صحبت هایی با چاشنیِ غُر و یا ناشکری از دهانت در می آید اما به محض ورود به بیمارستان و مشاهده افرادی که د
رفتیم بیرون ساعت یک بعد از نیمه شب. فقط به خاطر برف. فقط به خاطر اینکه چندین سال بود دم تولدم برف نیومده بود. توی خیابون فقط ما داشتیم راه می رفتیم. انگار یکی داشت اکلیل می پاشید رو زمین. چند ثانیه ایستادم تا یادم بمونه برای بعدها. مثل تمام شب هایی که از بهمن یادم مونده. خوب یا بد. 
♈️شخصی برای اولین بار یک کلم دید. 
اولین برگش را کند، زیرش به برگ دیگری رسید و زیر آن برگ یه برگ دیگر و ...
با خودش گفت : حتما یک چیز مهمیه که اینجوری کادو پیچش کردن ...! 
♈️اما وقتی به تهش رسید و برگ‌ها تمام شد متوجه شد که چیزی توی اون برگ‌ها پنهان نشده، بلکه کلم مجموعه‌ای از این برگهاست ...
♈️داستان زندگی هم مثل همین کلم هست! 
ما روزهای زندگی رو تند تند ورق می زنیم و فکر می کنیم چیزی اونور روزها پنهان شده، درحالیکه همین روزها آن چیزیست که باید

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها